Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تابناک»
2024-04-30@13:57:07 GMT

دفاع مقدس ۸۰ سال امنیت ما را تضمین کرد

تاریخ انتشار: ۴ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۷۵۸۶۴۵

دفاع مقدس ۸۰ سال امنیت ما را تضمین کرد

به گزارش «تابناک» به نقل از مهر، سرلشکر صفوی چهره‌ای شناخته شده و یکی از فرماندهان عالیرتبه نیروهای مسلح و از اساتید برتر دانشگاه‌های کشور است. او متولد سال ۱۳۳۱ در روستای همام، از بخش شهرستان لنجان، در استان اصفهان است.

پیش از انقلاب و پس از دریافت مدرک دیپلم متوسطه، در آزمون کنکور سراسری شرکت کرد و پس از قبولی در آزمون، در سال ۱۳۵۰ تحصیل در مقطع کارشناسی رشته زمین‌شناسی را در دانشگاه تبریز مشغول به تحصیل شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

او از ابتدای دهه ۱۳۵۰ فعالیت‌های مخفی علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد و برای عدم شناسایی توسط عوامل ساواک، نام مستعار رحیم را برای خود برگزید.

وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به سپاه پیوست و در غرب کشور با گروهک‌های تجزیه طلب در کنار شهید محمد بروجردی و شهید صیاد شیرازی به مبارزه پرداخت و با آغاز جنگ تحمیلی و در طول جنگ از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، او از ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷ جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه بود و از ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۸ نیز فرماندهی نیروی زمینی سپاه را برعهده داشت. صفوی در فاصله سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ به‌عنوان جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران فعالیت می‌کرد و برای مدت یک دهه از ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۶ نیز فرمانده کل سپاه پاسداران بود. صفوی از سال ۱۳۸۶ به‌عنوان دستیار ویژه و مشاور عالی فرمانده معظم کل قوا در امور نیروهای مسلح فعالیت می‌کند.

او مدرک کارشناسی زمین‌شناسی را پیش از وقوع انقلاب، از دانشگاه تبریز اخذ کرده بود، همچنین دانش‌آموخته کارشناسی ارشد جغرافیای سیاسی از دانشگاه امام حسین (ع) و دکتری جغرافیای سیاسی از دانشگاه تربیت مدرس است.

در ایام هفته دفاع مقدس و حماسه آفرینی رزمندگان کشورمان در جنگ تحمیلی برای گفتگو در باره آن حماسه‌های عظیم و آشنایی بیشتر با دفاع مقدس و چرایی و چگونگی آغاز و پایان جنگ و همچنین مسائل روز منطقه و جهان با سرلشکر سید رحیم صفوی دستیار ویژه و مشاور عالی فرمانده معظم کل قوا به گفتگو نشستیم.

متن کامل این گفتگو به شرح زیر است:

در سالروز آغاز جنگ تحمیلی هستیم. بعد از گذشت سی و پنج سال از پایان جنگ، باز هم یک سری سوالات و شبهات در خصوص چرایی آغاز جنگ وجود دارد. برخی شعارهای انقلاب و نوع نگاه امام (ره) همچون مخاطب قرار دادن مردم عراق بر قیام علیه رژیم بعث عراق و نپذیرفتن نماینده‌های صدام را دلایلی بر وقوع جنگ می‌دانند، برخی ضعف و مشکلات در ارتش و برخی نیز نوپا بودن انقلاب را دلیل آن می‌دانند. بزرگان جنگ نیز می‌گویند استکبار جهانی به این نتیجه رسیدند که با جنگ می‌توانند با انقلاب مقابله کنند. نظر شما به عنوان استاد جغرافیای سیاسی و ژئواستراتژی که سال‌ها در دانشگاه تدریس کردید و از طرفی خودتان مستقیماً در جبهه حضور داشتید، در این خصوص چیست؟

یک ائتلاف، وحدت و هماهنگی میان رژیم بعث عراق و شخص صدام حسین، با برخی از کشورهای منطقه، اتحاد جماهیر شوروی و آمریکایی‌ها وجود داشت. هیچ‌گونه سندی در خصوص اینکه صدام کسانی را برای مذاکره با ایران فرستاده باشد در اسناد وزارت خارجه وجود ندارد. من به طور دقیق می‌توانم بگویم که صدام حسین یک سال قبل از شروع جنگ با طرح و برنامه ریزی که ناشی از جاه‌طلبی و قدرت طلبی بود، خود را برای جنگ با ایران آماده کرده بود. تیر ماه سال ۵۸ صدام، حسن البکر را که رئیس جمهور بود خانه نشین کرد و خودش، هم رئیس جمهور و هم رئیس حزب بعث عراق و در حقیقت قدرت بلا منازع عراق شد.

بنده مجدداً برای اثبات این حرف که صدام از قبل خود را برای جنگ آماده کرده بود، به سخنان صلاح‌الدین عمرالعلی که عضو شورای رهبری حزب بعث عراق بود به صورت دقیق اشاره می‌کنم. این فرد می‌گوید در تاریخ سوم تا نهم نوامبر ۱۹۷۹ یعنی دوازده و هجده شهریور ماه ۱۳۵۸ و یک سال پیش از شروع جنگ، ششمین کنفرانس غیر متعهدها در هاوانا پایتخت کوبا برگزار شد. اولین سفر خارجی و بین المللی صدام به عنوان رئیس جمهور، برای شرکت در این کنفرانس بود. از سوی ایران دکتر ابراهیم یزدی به عنوان وزیر امور خارجه شرکت کردند. مرحوم آقای دکتر یزدی تقاضای ملاقات با صدام را کردند.

سعدون حمادی وزیر امور خارجه عراق با این دیدار مخالف بود ولی صدام پذیرفت. یکی از پیشنهادات مرحوم دکتر یزدی این بود که هیئت‌هایی بین دو طرف با یکدیگر گفتگو کنند و مشکلات را برطرف کنند که صدام با این پیشنهاد موافقت کرد. وقتی که جلسه تمام شد، صدام به صلاح الدین رو کرد و گفت: جلسه را چطور دیدی؟ صلاح الدین گفت: ملاقات بسیار مثبتی بود، ما و ایران می‌بایست روابط دوستانه و صلح آمیز داشته باشیم، سرمایه‌های دو کشور وقف توسعه شود. صدام سکوت کرده بود ناگهان به او نگاه کرد و گفت: صلاح الدین متوجه باش ما اکنون با یک فرصت طلایی روبرو هستیم، ممکن است در هر صد سال یک بار چنین فرصتی دست بدهد. می‌توانیم سر ایرانی‌ها را به سنگ بکوبیم. اهواز و محمره را آزاد کنیم و بر شط العرب اعمال حاکمیت کنیم. هر صد سال یکبار چنین فرصتی دست می‌دهد. دیگر نشنوم از صلح با ایرانی‌ها صحبت کنی. صلح با ایران را حتی به خیالت هم راه نده. این مطالب در کتاب «نقد تحریف مدرن امام خمینی» به قلم آقای سید عطاالله مهاجرانی آورده شده است.

من تقریباً چند ماه پیش از شروع جنگ در کردستان، منطقه قصر شیرین، مرز خسروی و منطقه‌ای به نام ازگله و باویسی که از ارتفاعات ایران مسلط بر روی دشت دیاله است، بودم. بر روی ارتفاعات مرزی بدون دوربین می‌دیدم که لشگر مکانیزه عراق پشت مرز ما آرایش گرفته‌اند. آن زمان هم بلد نبودند خاکریز بزنند. تانک و نفربرهایشان روی زمین بود و چون هوا گرم بود چادر زده بودند.

من آن زمان فرمانده عملیات سپاه در کردستان بودم و فرمانده سپاه غرب کشور شهید عالی مقام محمد بروجردی بودند. تقریباً یک ماه پیش از شروع جنگ آقای بنی صدر که هم رئیس جمهور و هم فرمانده کل قوا بود به اضافه شورای عالی دفاع، به کرمانشاه آمدند.

آقای بنی صدر بهمن سال ۵۸ رئیس جمهور شد و اسفند ماه همان سال نیز حضرت امام (ره) فرماندهی کل قوا را هم به آقای بنی صدر داد. یعنی در شروع جنگ آقای بنی صدر حدوداً هفت ماه بود که هم رئیس جمهور و هم فرمانده کل قوا بود. طی جلسه‌ای که شهید بروجردی، شهید صیاد شیرازی و بنده هم در آن حضور داشتیم، به اتفاق شهید عالیقدر بروجردی به آقای بنی صدر گفتیم عراق لشگر خود را به مرز غربی آورده است. اما ایشان نپذیرفت. برخی از فرماندهان نظامی آن زمان هم نپذیرفتند و حدود یک ماه بعد هم جنگ شروع شد.

بنابراین ایران چون تازه انقلاب کرده بود و می‌خواست کشور را به سر و سامان برساند، هیچ داعیه‌ای که بخواهد جنگ را شروع کند وجود نداشت. عراقی‌ها علیه ما تبلیغات می‌کردند و بدتر از همه عراقی‌ها سال ۵۸ ده هزار ایرانی را از عراق اخراج و اموالشان را مصادره کردند. در همان سال ۵۸ نیز آیت الله صدر و خواهر محترمه‌اش بنت الهدی را اعدام کردند. حضرت امام (ره) نیز سه روز عزای عمومی اعلام کردند. زمانی‌که من در کردستان می‌جنگیدم می‌دیدم که نیروهای مرزی عراق به راحتی نیروهای کوموله، دموکرات و خوات را به عراق راه می‌دهند. یعنی عراق از لحاظ مهمات و سلاح، از نیروهای ضد انقلاب پشتیبانی می‌کرد. حتی از گروه‌های خلق بلوچ ضد انقلاب از طریق سفارتش در پاکستان حمایت می‌کرد. همچنین نیروهای خلق عرب را در خوزستان، اهواز و خرمشهر تحریک می‌کرد و ده هزار سلاح کلاشینکف و بمب برای انفجار لوله‌های نفت، حتی بازار اهواز در اختیارشان قرار می‌داد. قبل از جنگ همین نیروهای خلق عرب که از طریق عراق پشتیبانی می‌شدند ده‌ها لوله نفتی را منفجر کردند و ارتش عراق ده‌ها پاسگاه‌های مرزی ما را با گلوله، توپخانه، خمپاره حتی با تانک منهدم کردند و اسناد تمام این تحرکات موجود است در وزارتخانه و ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران.

اینکه می‌گویند ایران آغاز کننده جنگ بوده کاملاً غلط است. یکی از بندهای قطعنامه ۵۹۸ این بود که دبیر کل سازمان ملل آقای خاویر پرز دکوئیار مأمور شد آغاز کننده جنگ را معرفی کند. آقای خاویر بعد از بررسی‌های بسیار زیاد رسماً اعلام کرد آغاز کننده جنگ رژیم بعث عراق بوده است و این دیگر حرف ایرانی‌ها نیست. بنابراین اینکه می‌گویند ایران آغاز کننده جنگ بوده صحیح نیست.

یک موضوع دیگر که همواره از سوی بیگانگان و دشمنان انقلاب مطرح می‌شود، بحث اختلاف میان ارتش و سپاه است و یا اینکه سعی می‌کنند نقش ارتش و یا سپاه را کمرنگ نشان دهند، نظر شما در این خصوص چیست؟

در سال اول جنگ یعنی از شهریور سال ۵۹ تا خرداد سال ۶۰، فرماندهی اصلی میدان جنگ بر عهده ارتش و فرمانده کل قوا بنی صدر بود. اگر سپاه عملیات‌های محدودی را انجام می‌داد با هماهنگی ارتش بود. پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا و فرارش از ایران، وضعیت و هماهنگی بهتری میان ارتش و سپاه شکل گرفت.

واقعیت امر این است که ارتش و سپاه ما از دو نوع فرهنگ، آموزش، تجهیزات و تفکر نظامی برخوردار هستند. سپاه ما سازمان رزم نداشت و درگیر مسائل امنیتی کردستان، سیستان و بلوچستان، گلستان و ترکمن صحرا بود و نهایتاً سازمان گردانی و گردان امنیتی وجود داشت. بنابراین در رابطه با هماهنگی‌های زمان جنگ اختلاف نظر از نظر تاکتیکی، بینش نظامی و نوع انتخاب صحنه عملیات وجود داشت ولی این اختلافات عمیق نبود.

در هفتم مهر ماه سال ۶۰ هواپیمای سی -۱۳۰ که فرماندهان ارتش و سپاه را از اهواز به تهران می‌آورد، در نزدیکی ورامین سقوط کرد که تعدادی زنده ماندند و تعدادی نیز همچون سرلشگر فلاحی، یوسف کلاهدوز، نامجو و جهان آرا به شهادت رسیدند. بعد از این اتفاق مرحوم زهیرنژاد رئیس ستاد مشترک و شهید صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش شدند.

پس از شکست حصر آبادان، انسجام و فهم مشترکی میان سپاه و نیروی زمینی ارتش به وجود آمد و الحمدلله در پیشبرد جنگ نقش بسزایی داشت. عملیات‌های مشترکی بین سپاه و ارتش شکل می‌گرفت. طرح ریزی های مختلفی همچون کربلای یک، کربلای دو تصویب شد و انسجام خوبی شکل گرفت و کمتر اختلاف به وجود می‌آمد. یک زمانی باز در بحث مدیریت جنگ اختلافاتی بین رده‌های بالای نیروی زمینی ارتش و سپاه به وجود آمد اما نهایتاً از سال ۶۲ و عملیات خیبر، حضرت امام (ره) مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را به عنوان فرمانده جنگ معرفی کردند که ایشان هم سپاه و هم ارتش را فرماندهی می‌کرد. عملیات‌هایی مثل خیبر و بدر را سپاه و ارتش با یکدیگر به طور مشترک انجام دادند. از سال ۶۴ به بعد بنا به تصمیم و تدبیر مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی ارتش به طور جداگانه عملیات انجام می‌داد و سپاه کمک می‌کرد؛ مثلاً عملیات قادر را که ارتش و سپهبد شهید صیاد شیرازی در غرب کشور انجام دادند حدود بیش از ده تا پانزده گردان نیرو از سوی سپاه کمک کردند.

در زمان عملیات فاو که بنده فرمانده نیروی زمینی سپاه بودم، توپخانه ارتش، هوانیروز و یا نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، شهید ستاری و شهید بابایی که فرمانده عملیات بودند، از طریق هوایی، هلیکوپتری و توپخانه ای، بیش از هفتاد هزار نیروی ما که فاو را فتح کرده بودند، پشتیبانی می‌کردند. یک نوع هماهنگی میان ارتش و سپاه وجود داشت. سپاه به نوعی جنگ انقلابی به راه می‌انداخت که برای عراقی‌ها قابل تصور نبود؛ مثلاً عراقی‌ها هیچوقت تصور نمی‌کردند که بتوانیم از اروند عبور کنیم چون خودشان اوایل جنگ نتوانستند این کار را انجام دهند. عراقی‌ها هیچگاه تصور طرح ریزی های عملیاتی ما را نمی‌کردند چرا که در ذهن فرماندهان سپاه یک جنگ انقلابی و غیر قابل تصور بود. ما به اصل غافلگیری بسیار اهمیت می‌دادیم و معمولاً در صحنه‌هایی وارد عملیات می‌شدیم که آن‌ها هیچ تصوری از جنگ نداشتند.

ارتش ما قهرمانانه و مظلومانه به جنگ ورود پیدا کرد و پیروزمندانه از آن خارج شد. بنده قبل از انقلاب زمانی که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده بودم، سال ۵۴ تا ۵۶ افسر وظیفه تیپ ۵۵ هوابرد شیراز بودم، آن موقع هم ستوان دوم بودم. آموزش‌های نظامی، پرش با چتر در شب و روز را در ارتش طی کردم و با ارتش آشنایی کامل داشتم. نیروی زمینی، هوایی و دریایی ارتش ما انصافاً بسیار شجاعانه و مظلومانه جنگید. ۴۸ هزار شهید ارتش عدد کمی نیست. طبیعتاً اختلاف نظرهای تاکتیکی وجود داشت ولی در سطح راهبردی اختلاف نظری وجود نداشت.

برخی مطرح می‌کنند که ارتش ما در جنگ غافلگیر شد. شما خودتان از نزدیک با ارتش و بسیاری از ارتشیان همچون شهید صیاد شیرازی در ارتباط بودید، آیا ارتش واقعاً غافلگیر شد؟

از نظر تاکتیکی ما غافلگیر نشدیم. ژاندارمری ما از نوار مرزی مرتباً به ستاد مشترک ارتش گزارش می‌داد که عراقی‌ها این تحرکات را دارند. پاسگاه‌های ما، سپاه و یا حتی ارتش ما گزارش‌ها و اخبار تاکتیکی را ارائه می‌دادند ولی در سطح عالی یعنی در ستاد مشترک ارتش، ستاد مرکزی سپاه و یا در سطح رهبران بالای کشور مثل رئیس جمهور، تصور اینکه یک جنگ تمام عیار رخ بدهد را نمی‌کردند. بنابراین ما در سطح راهبردی دچار غافلگیری استراتژیک شدیم.

معمولاً رهبران سیاسی خودشان جنگ‌ها را شروع می‌کنند و خودشان نیز به پایان می‌رسانند. رهبران سیاسی عراق تصمیم به جنگ گرفته بودند و طبق تصورات خود ظرف مدت یک هفته می‌خواستند تهران را بگیرند. رهبری سیاسی عراق این تصمیم را گرفتند و رهبران ایران، رئیس جمهور و حتی رهبران دیگر ایران این پیش بینی را نمی‌کردند.

ارتش عراق تصور می‌کرد که یک هفته‌ای می‌تواند تهران را بگیرد، چه شد که عراق نتوانست به هدف خود برسد و در خرمشهر متوقف شد؟

این تصور بسیار غلطی بود. آمریکایی‌ها بعد از اشغال عراق با فرماندهان نظامی عراق مصاحبه کردند و کتاب‌هایش نیز منتشر شد. فرماندهان لشگرهای عراق گفتند که ما اصلاً نمی‌دانستیم می‌خواهیم چه کار کنیم، به ما گفتند باید بروید و تهران را تصرف کنید. خود فرماندهان عراق آنچنان آمادگی نداشتند که دستور را اجرا کنند، صدام حسین نیز آموزش نظامی ندیده بود. فرماندهان عراق دوازده لشگر خود را تقسیم کردند، حدود هفت لشگر را برای جنوب گذاشتند و به هر لشگر حدود هفتاد هشتاد کیلومتر عمق دادند که در توان ارتش عراق نبود. راهبرد نظامی یا دکترین نظامی عراق در تهاجم به ایران غلط بود.

لشگر سه زرهی عراق و دو تیپ نیروی مخصوص عراق در تاریخ نوزده مهر ماه سال ۵۹ برای تصرف آبادان از رودخانه کارون عبور کردند، دو پل را هم بر روی رودخانه ساختند. آن‌ها نتوانستند محاصره را کامل کنند. ما در پنجم مهر ماه سال بعد این دو پل را تصرف کردیم و یگان‌های ارتش عراق نیز محاصره و تسلیم شدند.

ارتش عراق برای تصرف خرمشهر دو گردان نیرو و چهل و هشت ساعت زمان در نظر گرفته بود. فاصله شلمچه تا خرمشهر شانزده کیلومتر بیشتر نیست و اینها می‌خواستند این فاصله را چهل و هشت ساعته تصرف کنند. این چهل و هشت ساعت با مقاومت عزیزان ما در ارتش، ژاندارمری، بسیج، سپاه، مردم خرمشهر و آبادان و حتی مقاومت بانوان به سی و چهار شبانه روز تبدیل شد و آن‌ها برای تصرف خرمشهر مجبور شدند یک لشگر بیاورند.

آن‌ها رهبری ایران و حضرت امام (ره) را به درستی نشناخته بودند، اینکه حضرت امام (ره) می‌تواند فرماندهی کل قوا و ملت ایران را بسیج کند، را در نظر نداشتند. آن‌ها نه روحیات ملت ایران و نه رهبری ایران را می‌شناختند. از ارتش ما تیمسارهای فراری زمان شاه مثل اویسی و شاپور بختیار به صدام مشاوره می‌دادند و می‌گفتند ارتش ایران از هم پاشیده است.

ارتش یکی از عوامل اصلی بود که مانع پیشروی بیشتر عراق شد، وجود ارتش ما چه در غرب و چه در جنوب کشور بود. لشگرهای نیروی زمینی ارتش قهرمانانه و فداکارانه جنگیدند. نیروی هوایی ما که آسیب کمتری دیده بود شاید یک یا دو روز بعد از حمله عراق، یک عملیات با بیش از صد و چند فروند هواپیما انجام داد. رژیم بعث و ارتش عراق تصور نمی‌کرد که نیروی هوایی ما هم در بعد طرح ریزی عملیات، هم در بعد هجوم بتواند عراق را بمباران کند و برایشان غیر قابل باور بود. نیروی دریایی ما نیز در همان ماه‌های ابتدایی جنگ، تمام سکوی الامیه و البکر را با پشتیبانی نیروی هوایی مورد هدف قرار داد و صادرات نفت عراق را کاملاً قطع کرد.

این واکنش قدرتمندانه ارتش، چه نیروی زمینی قهرمان و چه نیروی هوایی و دریایی، یک فداکاری بزرگ بود. تفکر فرماندهان ایران چه در ارتش و چه در سپاه بر فرماندهان عراق برتری داشت. ما حسن باقری سی ساله را داشتیم که فرمانده قرارگاه ما در کربلا بود و در مقابلش سپهبد ماهر عبدالرشید فرمانده سوم سپاه عراق در بصره بود که سنش بالای پنجاه سال بود. حسن باقری یک نابغه جنگی بود. ما نقاط ضعف ارتش عراق را پیدا می‌کردیم و نقاط قوت خودمان را بر نقاط ضعف آن‌ها دیکته می‌کردیم. بنابراین از نظر تفکر، دانش نظامی و ساختار ما از آن‌ها برتر بودیم.

البته در زمان جنگ، سپاه و بسیج بیش از سی و چهار تیپ و لشگر تأسیس کرد، آموزش داد، دانشکده افسری و دانشکده زرهی تأسیس کرد؛ یعنی ما هم می‌جنگیدیم، هم سازمان را گسترش می‌دادیم و هم تجهیزات را یا از دشمن می‌گرفتیم و یا از خارج خریداری می‌کردیم.

یک موضوعی که همیشه از سوی مقام معظم رهبری بر آن تأکید شده و شما هم چند روز پیش همایشی در این خصوص داشتید، بحث تأثیرات و دستاوردهای دفاع مقدس در حوزه امنیتی، اقتصادی و فرهنگی است، لطفاً در این خصوص بفرمائید؟

اگر ما بتوانیم به خوبی تجارب و آموزه‌های هشت سال دفاع مقدس را به نیروهای مسلح و بسیج منتقل کنیم، آن آموزه‌ها امنیت ملی ما را برای هشتاد سال تأمین می‌کند و هیچ قدرتی دیگر تصور حمله به ایران را نخواهد کرد. البته ما در طول سی و چهار سالی که از جنگ می‌گذرد از نظر نظامی بر مبنای آن تجارب واقعاً پیشرفت کرده‌ایم. امروز ما قدرت موشکی بزرگ منطقه و فراتر از آن هستیم. از نظر پهپادی هم به همین صورت است و امروز بحمدالله سازنده این تجهیزات هستیم.

دفاع مقدس امنیت ملی ایران را برای هشتاد سال تضمین کرده است و ما آنقدر قوی شده‌ایم که حتی قدرت‌های بزرگی مثل آمریکا تصور حمله نظامی به ایران را ندارند. بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی حضرت آقا دستور دادند که پایگاه عین الاسد را ظرف مدت کوتاهی با موشک بزنید. آقای ترامپ نیز فرماندهان ارتشش را حاضر کرد که این کار را تلافی کند. آن‌ها استدلال کردند که اگر ما جواب ایران را بدهیم ایران موشک‌های خود را آماده کرده است و تمام نیروهای مسلح ما در عراق، کویت و بحرین همگی مورد اصابت موشک‌های ایران قرار می‌گیرد و ما هم نمی‌توانیم در مقابلشان ایستادگی کنیم. در حقیقت نیز ما موشک‌هایمان را آماده کرده بودیم. وقتی‌که ایران هواپیمای بدون سرنشین آمریکا را سرنگون و تصرف کرد هم همینطور شد.

امروز ما آنقدر قوی شده‌ایم که دشمنان ما مثل آمریکا و صهیونیست حتی تصور حمله به ما را ندارند. البته ما نباید ساده اندیشی کنیم و همیشه بایست برای دفاع خودمان را آماده کنیم. هزینه آماده شدن برای دفاع و هزینه قوی شدن، بسیار کمتر از هزینه یک جنگ جدید است.

در رابطه با امینت منطقه‌ای، به فضل الهی تجارب هشت سال دفاع مقدس به یک مجموعه‌ای به عنوان جبهه مقاومت منتقل شد. در سال ۶۱ که ما عملیات خرمشهر را انجام دادیم، رژیم صهیونیستی به لبنان حمله کرد و ما رفتیم و حزب الله لبنان را تشکیل دادیم. پس از تشکیل حزب الله لبنان، نیروی قدس سپاه و در مسأله داعش، ما تجارب دفاعی خودمان را در غالب مدافعین حرم و در غالب مستشاری به سوریه منتقل کردیم. بیش از هفتاد هزار نیروی مردمی در سوریه با مستشاری ایران در کنار ارتش سوریه بر علیه داعش سازماندهی شد و داعش شکست خورد. البته نیروهایی از سایر کشورها همچون فاطمیون، زینبیون و حزب الله لبنان نیز برای کمک آمدند و ائتلاف و نقشه‌ای که آمریکایی‌ها، دستگاه‌های اطلاعاتی انگلیس، موساد اسرائیل و پول‌های کلانی که برخی از کشورهای عربی برای تجهیز داعش هزینه کردند، همگی نقش بر آب شد.

بنابراین فلسفه داعش و اینکه داعشی ها بتوانند سوریه و عراق را سرنگون کنند، با تشکیل هفتاد تا هشتاد هزار نیروی مردمی در سوریه و با تشکیل بیست تیپ حشدالشعبی در عراق در کنار ارتش عراق و سوریه با شکست مواجه شد. اگرچه سوریه و عراق هر کدام بالای دویست میلیارد دلار خسارت دیدند ولی حکومت بشار اسد و حکومت عراق حفظ شد.

دیگر تجربه دفاع مقدس انصارالله یمن است که به خوبی توانستند در مقابل هجوم وحشیانه دو کشور عربی ایستادگی کنند و حتی به پیروزی برسند.

تجربه دفاع مقدس باعث امنیت لبنان و سوریه شد یعنی در حقیقت به ارتش‌های این دو کشور کمک کرد. بنابراین ما می‌توانیم بگوییم که ادامه دفاع مقدس شکل‌گیری جبهه مقاومت است. این تجربه حتی بر نیروهای مبارز فلسطینی همچون گروه جهاد اسلامی و گروه حماس نیز تأثیرگذار بود. صهیونیست‌ها هیچ وقت تصور نمی‌کردند که در مقابل حزب الله لبنان، حماس یا جهاد اسلامی شکست بخورند ولی واقعیت این است که آن‌ها شکست خورده‌اند.

شما مهمترین نقش را در دفاع مقدس و موفقیت‌های آن متعلق به چه گروه یا افرادی می‌دانید؟

واقعیت این است که اگر ما امروز استقلال و امنیت داریم، اگر قدرت منطقه‌ای ایران در تأمین صلح و امنیت پایدار برای همه ملت‌ها شناخته شده است، در سایه سار آن عزتی است که شهدا رقم زده‌اند.

در حقیقت هشت سال دفاع مقدس با حضور نیروهای رزمنده ارتش و سپاه تکمیل نشد بلکه بیش از دو میلیون نفر نیروی داوطلب، نیروهای مردمی و بسیج در دفاع مقدس شرکت کردند. چون حجم تهدید بالاتر از ظرفیت ارتش و سپاه بود حضرت امام (ره) مردم و جوانان را برای دفاع از سرزمین و میهن خویش فراخواند. نیروهای مسلح حدود پانصد الی هفتصد هزار نفر از جمعیت سه میلیون نفری حاضر در جنگ بودند.

از جمعیتی که عرض کردم حدوداً پانصد هزار نفر دانش آموزان دبیرستانی بودند. ما حدود سی و شش هزار شهید دانش آموزی و بیش از پنج هزار شهید دانشجو داریم. دانشجوها هم رزمنده و هم فرمانده بودند اکثر فرماندهان ما همچون شهید مهندس باکری و یا شهید حسن باقری همه تحصیل کرده بودند.

ما امروز هر چه که داریم مدیون فداکاری‌های بزرگ شهداست. امنیتی که امروز داریم در سایه خون شهداست. بایست ببینیم الگوهای ما، اخلاق ما، رفتار ما با شهدا چه نسبتی دارد.

در رابطه با جنگ اوکراین و روسیه و تحولات این منطقه از نگاه جغرافیای سیاسی بفرمائید؟ نظر شما درباره این جنگ، دلایل آغاز و ادامه یافتن درگیری‌ها چیست؟

پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ این بزرگترین جنگی است که در اروپا وجود دارد. همانطور که می‌دانید روسیه یک کشور اوراسیایی است. هفده میلیون کیلومتر وسعت دارد. در قسمت شمالی دریای خزر رشته کوهی به نام اورال وجود دارد. شرق رشته کوه اورال قسمت آسیایی روسیه و غرب اورال قسمت اروپایی روسیه است. قسمت اروپایی روسیه چهار میلیون کیلومتر وسعت دارد ولی هفتاد درصد از جمعیت روسیه، صنعت، ثروت و قدرتش در همین قسمت است.

این جنگ بزرگترین جنگ بعد از جنگ جهانی دوم در اروپاست. شروع کننده این جنگ از نظر من و از نظر بسیاری از صاحب نظران، آمریکایی‌ها بودند. آمریکایی‌ها در اوکراین یک کودتای مخملی به راه انداختند و رئیس جمهور دست نشانده خود را در این کشور بر مسند قدرت نشاندند. آن‌ها هم می‌خواستند اوکراین را به اتحادیه اروپا ملحق کنند و هم او را عضو ناتو کنند که اگر این اتفاق می‌افتاد و اوکراین تحت تسلط ناتو و آمریکا قرار می‌گرفت به این دلیل که فاصله کیف تا مسکو کمتر از چهارصد کیلومتر است، امنیت ملی روسیه به خطر می‌افتاد و طبیعتاً روسیه برای امنیت ملی خود می‌بایست واکنش نشان می‌داد.

بخش زیادی از استان‌های هم مرز اوکراین با روسیه، حدوداً بالای پنجاه درصدشان روس زبان هستند و از نظر نژادی نیز روس هستند. در حقیقت روسیه از امنیت ملی خود دفاع کرد و از طریق استان‌هایی که تصرف کرده یک حائل به وجود آورده است. روس‌ها اهداف دیگری هم دارند؛ آن‌ها دسترسی اوکراین به دریای آزوف را قطع کرده‌اند و از طریق استان‌هایی که گرفته‌اند از راه زمینی به شبه جزیره کریمه راه پیدا کردند. ممکن است در آینده با گرفتن چند استان دیگر مثل خرسون یا اودسا بتوانند دسترسی اوکراین به دریای سیاه را نیز قطع کنند تا اوکراین محصور در خشکی باشد.

بیست سال گذشته چینی‌ها بر قدرت اقتصادی خود و روس‌ها نیز بر قدرت نظامی خود افزودند ولی آمریکایی‌ها پس از شکست‌های راهبردی که در افغانستان، عراق و سوریه خوردند، متوجه شدند که مشکل اصلی آن‌ها عراق و افغانستان نیست بلکه چین با قدرت اقتصادی اش، بزرگترین مشکل آن‌هاست. در سال ۲۰۱۲ میلادی آقای اوباما در سند امنیت ملی خودشان اعلام کرد که ما باید آرام آرام خلیج فارس را رها کنیم و به سمت شرق آسیا و به کنترل چین بپردازیم. آقای ترامپ و بایدن هم همین استراتژی را دنبال کردند. آمریکایی‌ها گفتند ما به طور همزمان نمی‌توانیم هم با روسیه و هم با چین بجنگیم پس زمانی که روس‌ها را دچار انزوای سیاسی و تحریم کردیم و روسیه ضعیف شد، پس از آن به سراغ چینی‌ها می‌رویم. بنابراین این یک جنگ استراتژیک بین آمریکا و روس است.

مواضع جمهوری اسلامی ایران در خصوص جنگ روسیه و اوکراین را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا سیاست اتخاذ شده تا کنون با توجه به هجمه‌های شدید علیه ایران درست بوده است؟

ایران در جنگ اوکراین یک نوع بی‌طرفی فعال را برگزیده و هیچ‌گونه کمکی تاکنون نکرده است. مردم اوکراین در حال کشته شدن هستند و جمهوری اسلامی ایران با هر نوع کشتار انسان‌ها مخالف است. ایران کمک نظامی به دو طرف درگیر در جنگ نکرده است. این یک اصل مهم است که ما متناسب با شرایطی که در سطح بین المللی وجود آمده اولاً هیچ نوع مشارکتی نداشته باشیم، ثانیاً به امنیت و منافع ملی خودمان پایبند باشیم، تاکنون نیز همین مسیر را در پیش گرفته‌ایم.

پیش بینی شما در رابطه با پایان این جنگ چیست؟

پیش بینی آینده بسیار مشکل است ولی هر جنگی بالاخره به پایان می‌رسد. به نظر من یک منطقه حائل به وجود خواهد آمد یعنی استان‌هایی که روسیه تصرف کرده است به عنوان جمهوری‌های خود مختار بین روسیه و اوکراین قرار خواهند گرفت و به نظر می‌رسد که هر دو طرف به صلح و توافق احتیاج دارند. برنده این جنگ کارخانجات اسلحه سازی غرب و برخی از کشورها برای خرید نفت ارزان از روسیه هستند.

در یکی از سخنرانی‌های اخیر بحث مهم استراتژی جدید ایران در خصوص پیوند قلمروهای دریایی و زمینی را مطرح کردید، این استراتژی در چه سطحی از حاکمیت اتخاذ شده و تا چه میزان برای آن کار تخصصی و علمی صورت گرفته است؟

تحلیل جایگاه انقلاب کبیر اسلامی و جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت در شکل دهی به نظم جدید جهانی یک ضرورت به شمار می‌رود. بدون حضور در دریاها و اقیانوس‌ها نمی‌توانیم جایگاه ایران، انقلاب اسلامی و جبهه مقاومت را در هندسه نظم جدید جهانی تعریف کنیم.

تبدیل شدن ایران به قدرت دریایی یک ضرورت است و یکی از مظاهر این قدرت حضور علمی و مطالعاتی در قطب جنوب است.

روسیه و چین قدرت‌های زمینی هستند، ما هم یک قدرت زمینی هستیم و استراتژی ما همواره برّی بوده است در مقابل آمریکایی‌ها و ناتو قدرت‌های بحری هستند. ما باید بتوانیم بین قلمروهای ژئواستراتژیک دریایی و زمینی پیوند برقرار کنیم. این یک استراتژی جدید است. موقعیت جغرافیایی ایران چنین ظرفیتی را به ما می‌دهد.

ایران برای مقابله با تحریم‌های ظالمانه آمریکا و متحدانش باید راهبرد اقتصاد دریا محور و قدرت دریایی خودش را با حضور ناوگان تجاری و نظامی خود در اقیانوس‌ها و دریاها و استفاده از شبکه کریدورهای جنوب-شمال و شرق به غرب با همکاری فدراسیون روسیه و چین، افزایش دهد.

عبور از سرزمین ایران باید بتواند مسیرهای تجاری اقیانوس آرام به اقیانوس هند و دریای سیاه، دریای مدیترانه و خلیج فنلاند را در شمال روسیه سازماندهی کند. این راهبرد می‌تواند در برنامه هفتم توسعه ایران در مجلس شورای اسلامی و دولت گنجانده شود.

چندی است که مسئولان کشور ما از جمله خود شما از مقوله مهم نظم نوین جهانی سخن می‌گویند، نظم نوین جهانی و پرداختن به آن موضوعات اگر چه فرصت‌های جدیدی بر سر راه کشور ما قرار می‌دهد و ما را با ابعاد مختلف حرکت ملت‌ها در عصر جدید آشنا می‌کند اما، به نظر شما کشور و مسئولان ما تا چه حد برای نقش آفرینی در این نظم نوین جهانی آمادگی دارند؟

عنوان صحبت کوتاه من در آن جلسه نظریه بروز و ظهور قطب قدرت جهان اسلام در هندسه نظم جدید جهانی بود، این نظریه را با سه سوال مطرح کرده‌ام.

۱- آیا امکان بروز و ظهور یک قطب جدید قدرت به عنوان قدرت جهان اسلام در هندسه نظم جدید جهانی وجود دارد؟

۲- ظرفیت‌ها و چالش‌های ظهور این قطب جدید قدرت کدام است؟

۳- چه زمانی برای ایجاد و تکمیل قدرت قطب جهان اسلام قابل پیش بینی است؟

مبنای این نظریه بنده بر مبنای ایدئولوژی و اندیشه و تفکر حضرت امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری فعلی مان و تجارب انقلاب شکوهمند اسلامی است. به نظر می‌رسد عناوینی از قبیل دوران گذار ژئوپلیتیکی و نظم نوین جهانی که آمریکایی‌ها می‌خواستند آن را ایجاد کنند و پیچ تاریخی که مقام معظم رهبری یا تمدن نوین اسلامی که فرمودند، ابعاد ذهنی، علمی و آرمانی شرایطی است که در آن ساختار، قواعد و کارکرد نظم جهانی دچار یک تغییراتی بنیادین شده است. البته رقابت شدیدی میان بازیگران برای شکل بخشی به نظام مطلوب آینده مدت‌ها است که شروع شده است.

به لحاظ فکری و اعتقادی، مسئله جهان اسلام و اعتلای آن، با محوریت انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، از دیرباز ذهنم را به خود معطوف داشته است.

ماحصل تلاش علمی اینجانب در این رابطه؛ در بیش از بیست عنوان کتاب و ده‌ها مقاله و یک فصلنامه علمی و پژوهشی با عنوان «مطالعات بنیادین و کاربردی جهان اسلام» است که همگی در مرکز آینده پژهشی جهان اسلام، با همکاری طیف گسترده و شبکه بزرگی از خبرگان و صاحب‌نظران رشته‌های جغرافیای سیاسی، علوم سیاسی، روابط بین الملل، جامعه شناسی، اقتصاد و …، به رشته تحریر درآمده است.

علاوه بر این، برای نخستین بار، با رویکردی ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی، موضوع قطب قدرت جهان اسلام در کتابی با عنوان «ژئوپلیتیک و ژئواستراتژی جهان اسلام» در سال ۱۴۰۱، در همکاری با انتشارات سمت منتشر شده است.

رویکرد و پیشینه تخصصی و مطالعاتی‌ام در حوزه جغرافیای سیاسی، ژئوپلیتیک و ژئواستراتژی، و تجارب حدوداً نیم قرن در حوزه انقلاب و دفاع و امنیت کشور، جذابیت زیادی را برایم ایجاد کرده تا در این حوزه، دست به پژوهش و تألیف بزنم.

ابتناء اصلی این نظریه بر آرا و آموزه‌های امام خمینی (ره)، امام خامنه‌ای (مدظله العالی) و تجارب انقلاب شکوه‌مند اسلامی ایران استوار است.

در اینجا برخود لازم می‌دانم از تمام همکاران و عزیزانی که در فرایند تکامل این نظریه مرا یاری کرده‌اند قدردانی کنم.

در تاریخ معاصر، (حدود ۵۰۰ سال اخیر) یعنی در دوره زمانی افول تدریجی قدرت در شرق و برآمدن استعمار و نظم اروپایی و امپریالیستی، همواره «کانون قدرت جهانی»، در غرب عالم مستقر بوده است.

در پناه این نظمِ استعماری، اندیشه و جهان‌بینیِ غرب، امکان توسعه و فراگیرشدن در گستره جهانی را یافت.

ارزش‌ها و مظاهر مادی و معنوی تمدن غرب، به واسطه قدرت نظامی و اقتصادی و علمی استعماری، بر منظومه‌های جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی دیگر تحمیل شد.

در این دوره، مناسبات قدرت و سیاست و حکمرانی، در سطوح ملی، منطقه‌ای و جهانی، یا از ماهیتی «غربی و دین‌زدایانه» برخوردار بود؛ یا ماهیتی «سوسیالیستی و ضددینی» به خود گرفته بود؛ یا ماهیتی ناسیونالیستی داشت.
منابع و سرمایه‌های مادی و معنوی سایر کشورهای جهان نیز مصروف سیاست‌ها و مناسبات دورن-سازه‌ای یا خارجی منظومه قدرت غرب می‌شد.

در این دوره، با وجود بنیان‌های عمیق اعتقادی و دینی در جوامع مسلمان، و همزمان ظرفیت‌های عظیم انسانی و مادی کشورهای مسلمان، به دلیل سلطه نگرش غربی و تجربه اروپا از قرون وسطی، کارکرد دین و مکتب حیات‌بخش اسلام در اداره جوامع و نیز بازیگری کشورهای مسلمان در عرصه‌های منطقه‌ای و جهانی، به محاق رفته بود.

تا اینکه، بر اساس مکتب اصیل اسلام ناب محمدی (ص) و رویکرد مترقیانه فقه شیعه، انقلاب کبیر اسلامی پیروز شد و مردم مسلمان ایران، به رهبری امام خمینی (ره)، نظام سیاسی اسلامی را ایجاد کردند. این پدیده، ضربه بزرگی را به ساختار قدرت جهانی که ماهیتی دوقطبی داشت وارد کردند.

از انقلاب اسلامی و روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی در ایران، می‌توان به عنوان زلزله بزرگی در نظم ناعادلانه جهانی یاد کرد. این انقلاب نقطه آغازین فرایندی است که موجب بحران اساسی در نظم مسلط دوقطبی و فروپاشیدن آن شد.

با پایان جنگ سرد، به تدریج تغییرات بزرگی در ساختار ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی جهان رخ‌نمون شد. اساس ساختار قدرت جهان، مبتنی بر دو ایدئولوژی لیبرالیستی و سوسیالیستی فروپاشید.

نیروهای خفته و سرکوب‌شده غیر غربی، خصوصاً سازه‌های انسانی و فرهنگی مسلمانان که بیش از ۵ قرن تحت فشار استعمار و استبداد قرار گرفته بودند، فرصت بروز و ظهور یافتند.

آنچه با عناوینی از قبیل: «دوران گذار ژئوپلیتیکی»، «نظم نوین جهانی»، «پیچ تاریخی»، «تمدن نوین اسلامی» که در اندیشه سیاستمداران یا دانشمندان، یاد می‌شود؛ ابعاد ذهنی علمی یا آرمانی شرایطی است که در آن، ساختار، قواعد و کارکرد نظم جهانی دستخوش تغییرات بنیادین شده و نوید از برآمدن نظم جدیدی می‌دهد. البته رقابت شدیدی میان بازیگران، برای شکل‌بخشی به نظم مطلوب آینده درگرفته است.

شدتِ‌عمل غرب و آمریکا در مقابل چین و روسیه، همگرایی بیشتر روسیه و چین، ظهور قدرت‌های جدید منطقه‌ای مانند ایران، هند، برزیل و ترکیه؛ نشانگان محسوس افول قدرت آمریکا و حرکت قدرت از غرب به شرق عالم؛ بازتعریف امنیت و دفاع در کشورها و اتحادیه‌ها و موارد متعدد دیگر، نشان از این دارد که فضای جهانی در حال گذار به شرایط دیگری است و در این بین فرصت‌ها و چالش‌های زیادی برای بازیگران پدید آمده است.

رهبر معظم انقلاب سالهاست که بر اهمیت دریا و حرکت به سوی تمدن دریایی و اقتصاد دریا محور تاکید دارند، با توجه به اطلاعاتی که در این عرصه دارید، تا چه میزان توانسته‌ایم در این زمینه موفق باشیم دلیل محقق نشد خواست رهبر انقلاب در این خصوص چیست؟

ایران ۲۷۰۰ کیلومتر ساحل دریا در دریای عمان و خلیج فارس و دریای خزر دارد ولیکن هنوز از استراتژی دریایی و اقتصاد دریا محور کمتر برخوردار است، در حالی که ایران از نظر موقعیت جغرافیایی و ژئوپلیتیکی در چهارراه جهانی قرار دارد و می‌تواند با شکل‌گیری استراتژی ترکیبی بحری و بری با مشارکت با چین روسیه و هند در قالب سازمان همکاری شانگهای، کریدورهای ترانزیتی جنوب به شمال و شرق به غرب را راه‌اندازی کند، به کشورهای هند و چین توصیه می‌کنم ایران از ثبات سیاسی و اقتدار نظامی و وجود زیر ساخت‌های لازم مثل شبکه راه آهن نسبت به دیگر گزینه‌ها از جمله کریدورهای کشورهای جنوب خلیج فارس وضعیت بهتری دارد.

با همین نگاه، نیروی دریایی سپاه با مشارکت پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس شهید حاج قاسم سلیمانی همایش ملی فرصت‌ها و تهدیدهای نوپدید دریایی در تاریخ ١٧ و ١٨ آبان سال‌جاری در دانشگاه دریایی امام خامنه‌ای (مدظله العالی) در استان گیلان برگزار می‌کنند، که ریاست همایش بر عهده بنده است و سردار تنگسیری دبیر همایش هستند، سردار سلمانی دبیر علمی و سردار دبستانی دبیر اجرایی همایش هستند.

از همین فرصت استفاده می‌کنم و از اساتید و دانشجویان و صاحب نظران دعوت می‌کنیم تا پایان مهرماه مقالات خودشان را در رابطه با این موضوع مهم از طریق پایگاه اینترنتی همایش به نشانی emotconf۱۴۰۲.ir ارسال کنند.

شما در صحبت‌هایتان به حضور مردم در جبهه‌ها و تغییر معادلات جنگ اشاره کردید، در سال جاری انتخابات مجلس و خبرگان رهبری را پیش رو داریم، اهمیت حضور مردم در این انتخابات و راه‌های مشارکت و رقابتی شدنش از نظر چیست؟

بدون تردید رضایت مردم، حل مشکلات معیشتی و اقتصادی مردم، ایجاد اشتغال برای جوانان، انسجام و وحدت سیاسی همه جناح‌های سیاسی معتقد به قانون اساسی و چگونگی بررسی صلاحیت‌ها در استان‌ها و شورای نگهبان تأثیرگذار در سرنوشت هم انتخابات مجلس شورای اسلامی و هم انتخابات خبرگان رهبری است.

پیش بینی برای انتخابات هنوز زود است، افزایش مشارکت و نتیجه انتخابات به خیلی از عوامل بستگی دارد، ولیکن حضور حداکثری و درصد بالای شرکت کنندگان واجد شرایط برای سرنوشت سیاسی و وجهه بین المللی و سرمایه‌گذاری در ایران و حتی ترکیب دولت بعدی قطعاً تأثیرگذار است.

منبع: تابناک

کلیدواژه: قره باغ کیومرث هاشمی هفته دفاع مقدس نعمت احمدی الواح هخامنشی بازگشتی رحیم صفوی دفاع مقدس دشمنان قره باغ کیومرث هاشمی هفته دفاع مقدس نعمت احمدی الواح هخامنشی بازگشتی جمهوری اسلامی ایران شهید صیاد شیرازی نیروی زمینی ارتش انقلاب اسلامی جغرافیای سیاسی حزب الله لبنان نظم جدید جهانی نظم نوین جهانی آغاز کننده جنگ نیروهای مسلح آقای بنی صدر رئیس جمهور نیروی هوایی آمریکایی ها جبهه مقاومت شروع جنگ ارتش و سپاه فرمانده کل جهان اسلام صلاح الدین آماده کرده امام خمینی ستاد مشترک ارتش عراق پایان جنگ حضرت امام دفاع مقدس قدرت جهان امنیت ملی استان ها منطقه ای رژیم بعث عراقی ها بعث عراق پیش بینی هم رئیس ماه سال نظر شما ارتش ما ملی خود یک جنگ کل قوا سال ۵۸

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۷۵۸۶۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

محسن رضایی و ابوشریف اعتقاد داشتند وظیفه سپاه جنگیدن با دشمن خارجی نیست /گروه‌های چپ به ارتشی‌ها تهمت‌های ناموسی زدند

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، عملیات بیت المقدس در تاریخ دهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ آغاز و در روز سوم خرداد ماه همان سال با فتح خرمشهر به دست رزمندگان ایرانی به پایان رسید. نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در این عملیات قصد ورود به خاک عراق را داشتند که بنا به دلایل نظامی این امر تحقق نیافت و طرح عبور از مرز به عملیات بعدی یعنی عملیات رمضان موکول شد.

بنابر روایت جماران، در این شرایط سه راهکار اساسی بر روی میز مسئولان وقت برای تصمیم گیری در مورد ادامه وضعیت جنگ پس از فتح خرمشهر وجود داشت که در نهایت استراتژی ادامه جنگ و ورود به خاک عراق اتخاذ شد. ایران در عملیات بیت المقدس توانست شهر استراتژیک خرمشهر را فتح کند و شرایط را برای عراق و صدام حسین دشوار سازد. پس از فتح خرمشهر، جایگاه بین المللی ایران ارتقاء یافته بود، روحیه ای سرشار از امید در مردم و رزمندگان ایرانی پدید آمده بود، فروش نفت رشد قابل قبولی پیدا کرده بود و احتمال پیروزی صدام منتفی شده بود. اما هنوز برخی از شهرهای ایران مثل نفت شهر، سومار، قلاویزان و... در تصرف نیروهای عراقی بود. در این شرایط سه راهکار اساسی پیش روی مسئولان ایرانی برای ادامه راه وجود داشت.

آتش بس – مذاکره
توقف – انتظار
ادامه جنگ – بدون محدودیت در ورود به خاک عراق

دو گزینه ابتدایی نتوانست انتظارات مسئولان ایرانی را برای خاتمه دادن به جنگ برآورده کند و آنها پس از مشورت های فراوان تصمیم را بر آن بنا نهادند که گزینه سوم را انتخاب کنند و در عملیات بعدی خود وارد خاک سرزمینی کشور عراق بشوند. لازم به ذکر است نیروهای مسلح ایران تصمیم خود را برای ورود به خاک عراق در مرحله چهارم عملیات بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) گرفته بودند که بنا به دلایلی قادر به تحقق آن نشدند. اولین عملیات برون مرزی ایران در جنگ با عراق، در تیر ماه سال ۱۳۶۱ تحت عنوان عملیات رمضان آغاز شد.

در این مصاحبه که مربوط به سال ۱۳۹۴(بوده)و در خلال یک پژوهش علمی تهیه شده است، با سرتیپ بازنشسته توپخانه و ستاد «مسعود بختیاری» از نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، افسر عملیاتی قرارگاه کربلا از طراحان عملیات بیت المقدس(عملیات آزادسازی خرمشهر) در خصوص نحوه طرح‌ریزی، اجرای و در نهایت موفقیت عملیات بیت‌المقدس گفتگویی صورت گرفته است.

در سلسله عملیات های چهارگانه نیمه دوم سال ۱۳۵۹ که همگی به نوعی به ناکامی انجامید، ارتش جمهوری اسلامی ایران عملاً مدیریت صحنه جنگ را بر عهده داشت. به نظر شما عوامل ناکامی ایران در این عملیات ها چه بود؟

اولاً باید بگویم که صحبت شما کاملاً درست است؛ مدیریت صحنه جنگ را ارتش بر عهده داشت. به این دلیل که در آن زمان هنوز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انسجام سازمانی پیدا نکرده بود. اساساً سپاه به عنوان فرماندهی کل تشکیل نشده بود و به صورت سپاه شهری با وظیفه انتظامی عمل می‌کرد. آقای ابوشریف و مرتضی رضایی که هر دو به فرماندهی سپاه منصوب شدند، اساساً معتقد به جنگیدن سپاه با دشمن خارجی نبودند و اعتقاد داشتند که سپاه وظیفه دیگری دارد.

اما تعدادی دیگر که از فرماندهان سپاه که عمدتاً متعلق به استان خوزستان بودند مثل آقای شمخانی، سردار رشید، احمد غلامپور و شهید احمد سوداگر اعتقاد داشتند که سپاه باید در جنگ برون مرزی نیز شرکت کند. غرض این بود که بگویم در سال اول جنگ مدیریت صحنه بر عهده ارتش است، زیرا نیروهای سپاه هم فاقد سازمان و هم فاقد تجربه هستند.

نیروهای مردمی نیز علی رغم همه شور و شوق و انگیزه خود که جای تردید ندارد، نه مجهز و نه آموزش دیده بودند. کسانی هم که اندک آشنایی داشتند از حد سرباز منقضی خدمت و یا درجه‌دار منقضی خدمت تجاوز نمی‌کرد. بنابراین مدیریت صحنه جنگ بر عهده ارتش بود اما ارتشی که دچار مسائل طبیعی و پالایش‌های صورت گرفته بعد از هر انقلابی قرار می‌گرفت، شده بود. در واقع انقلاب یعنی تغییر طبقات اجتماعی. ارتش نیز باید خود را با هنجارها و شرایط جدید تطبیق می‌داد و توجیه می‌کرد. طبیعی بود که فرماندهان قدیم نمی‌توانستند جایگاهی داشته باشند.

در اثر این مسائل دو فشار بر ارتش وجود داشت. مورد اول فشار بیرونی به ارتش بود که خود به دو بخش تقسیم می‌شد. یک فشار ضد انقلاب برای انحلال ارتش که عمدتاً گروه‌های چپ سردمدار این جریان بودند. فشار دیگر از طرف انقلابیون راستین و روشنفکران جامعه بود. تصور این افراد آن بود که ارتش یک ارتش آمریکایی است و کودتای ۲۸ مرداد را بار دیگر تکرار خواهد کرد.

یک فشار هم از درون خود ارتش از جانب نیروهای ارتش وجود داشت. نیروهای ارتش افرادی بودند که عمدتاً درک صحیحی از مفهوم آزادی نداشتند و فکر می‌کردند هر کس هر کاری که به دلخواهش است را انجام بدهد مفهوم آزادی شکل گرفته است.

بنابراین، بدون هیچ سوءنیتی اغلب دنبال منافع و مصالح شخصی خود بودند و یا فکر می‌کردند واحد به آن طوری که فکر می‌کنند مدیریت بشود بهتر است. مثلاً در یک واحدی سربازان به نوبت هفتگی فرماندهی واحد را در دست می‌گرفتند. در یک واحدی فرماندهی شورایی شده بود. این قبیل مشکلات پیش آمد و فشار از درون و بیرون بر ارتش بسیار زیاد شد و موجب گشت، انضباط ارتش خدشه‌دار بشود. هنگامی که انضباط دچار مشکل بشود، به تبع آن آموزش نیز دچار مشکل می‌گردد. همچنین نگه‌داری تجهیزات و آماده نگه داشتن نیروها نیز دچار مشکل می‌گردد.

بنابراین، ارتش با این سه مشکل اساسی مواجه بود و زیر یک فشار روانی شدید که ناشی از تبلیغات گروه های چپ مبنی بر انحلال ارتش بود قرار داشت. در این فشار تبلیغاتی تهمت‌های بسیار ناروا و حتی ناموسی به نیروهای ارتش وارد می‌شد. در کنار این موضوعات، در هفته اول انقلاب مسئله پاره‌ای نا امنی ها در بعضی از نقاط کشور پیش آمد. طبیعتاً نظام برای برقراری امنیت و برای حفظ تمامیت ارضی کشور نیاز به نیروی مسلح داشت. شهربانی و ژاندارمری آن زمان که امروز در قالب نیروهای انتظامی ناجا می‌شناسیم، چون در قبل از انقلاب در صف اول فرمانداری نظامی بودند تقریباً از بین رفته بودند.

ارتش همچنین درگیر برقراری تامین امنیت در غرب کشور و در آمل در شمال کشور و همچنین در خوزستان در جنوب غرب کشور است. نزدیک بیست ماه ارتش درگیر برقرای امنیت داخلی در کشور بود.

در کنار این، مسئله پاک‌سازی عناصر از نظر سیستم انقلاب و گروه هایی که تشکیل شده بود در ارتش ادامه داشت و به گفته شهید دکتر چمران وزیر دفاع وقت، ظرف ۲۰ ماه ۱۵۰۰۰ نفر در ارتش پاک‌سازی شدند. در کنار این پاک‌سازی یک سری از نیروها نیز خود از ارتش خارج شدند که اکثراً متخصصین حرفه‌ای ارتش محسوب می‌شدند.

در کنار این، وزیر دفاع وقت با تصویب شورای عالی دفاع مدت سربازی را از ۲۴ ماه به ۱۲ ماه کاهش داد. این کاهش به خاطر این بود که سربازها هر روز به یکی از گروه های سیاسی متمایل می‌شدند. طبیعتاً خدمت ۱۲ ماه سرباز را در مرحله عملیاتی نگه نمی‌دارد. کسی که سرباز می‌شود ۴ ماه را در دوره آموزش رزم مقدماتی می‌گذراند. یک ماه را نیز به مرخصی می‌رود. از هفت ماه باقی مانده سرباز باید آموزش یگانی را در پادگان بگذراند. یعنی سرباز در دوره آموزش مقدماتی فقط با اصول اولیه سربازی آشنا می‌شود. کار کردن با توپ و تیربار و تانک و یا هر چیز مربوط به رسته را باید در آموزش انفرادی یگانی بگذراند. در حقیت در هر رسته‌ای که خدمت می‌کنی باید آموزش مرتبط با رسته را در قالب آموزش انفرادی یگانی بگذرانید. در ۳ ماه باقی‌مانده باید آموزش اجتماعی یگان فراگرفته شود. یعنی اینکه گردان من چگونه با گردان کناری خود می‌تواند کار کند.

مخلص کلام این است که سرباز در یک سال اول آموزشی است. بعد از پایان یک سال تبدیل می‌شود به یک سرباز عملیاتی زیرا آموزش های مرتبط را طی کرده تا به یک تخصصی در حد خود رسیده است. حال شما این فرد را مرخص می‌کنید و یک سرباز دیگر را جایگزین او می‌کنید. در حقیقت شما هیچ وقت یک سرباز عملیاتی در اختیار ندارید. در کنار این ها وقتی شما مدت سربازی را به یک سال تقلیل دادید، بسیاری از رانندگان و خدمه توپ ما که یک مقداری نیاز به سواد بالاتری نیاز دارند تا بتوانند با این وسایل کار کنند که اکثر از درجه‌داران و افسران وظیفه بودند نیز رفته بودند. ارتش از لحاظ کادر پرسنلی دچار مشکل عمده‌ای شده بود. هم در رده بالا فرماندهانی را از دست داده بودیم به دلیل مسئله انقلاب، هم تعدادی خود از ارتش خارج شده بودند.

ذکر این نکته قابل توجه است که عنوان شده بود هر کس در هرجایی که دوست دارد خدمت کند. در نتیجه همه کسانی که تخصص تانک داشتند و در گرمای خوزستان خدمت می کردند و حتی دوره تخصص خود را در انگلستان دیده بودند به شهرهای خود انتقال یافتند. در نتیجه لشکر زرهی خالی از نیروی متخصص شده بود. ارتش نیز دچار مسائل امنیتی کشور شده بود و آموزش تخصصی خود را کنار گذاشته بود.

در حقیت ارتش به کار جنبی مشغول شده بود. آموزش، انضباط و تعمیر و نگه‌داری تجهیزات ارتش دچار مشکل شده بود. حال این ارتش با یک حمله بسیار قدرتمند خارجی مواجه شده است. یعنی مواجه با ارتشی که خود را دو سال آماده حمله کرده است. در آن زمان نیروی زمینی ارتش ۶ لشکر بیشتر نداشت. لشکر ۶۴ ارومیه، لشکر ۲۸ کردستان، لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه، لشکر ۹۲ زرهی خوزستان، لشکر ۱۶ زرهی قزوین، لشکر ۷۷ خراسان و لشکر ۲۱ که این لشکر، لشکر منحل گارد شاهنشاهی بود.

ما با چنین وضعی مواجه می‌شویم با هجوم دشمن؛ در حالی که بیش از سه لشکر ما نیز درگیر تامین امنیت در مناطق آشوب‌زده کشور است. در کنار این به هر دلیلی که مدیریت عالیه نظام باوری مبنی بر حمله عراق به کشور ندارد، اطلاعات و هشدار ارتش مبنی بر احتمال وقوع حمله عراق به کشور مورد قبول واقع نمی‌گیرد.

در درجه دوم موضوعی که از نظر من اهمیت بسیار دارد آن است که سیستم های اطلاعاتی ارتش ما منحل شده بود. چون از هر نوع سیستم اطلاعاتی برداشت ساواکی بودن داشتند. در حالی که سیستم اطلاعاتی ارتش کار انفرادی بر روی کسی انجام نمی‌دهد. سیستم اطلاعاتی ارتش بر روی زمین، دشمن، جو و تهدید کار می‌کند. آیا کسی با حکومت مخالف است یا خیر به سیستم اطلاعاتی ارتش ارتباطی پیدا نمی‌کند. ولی به دلیل اینکه برچسب ساواکی بودن بر روی نیروهای ارتش خورده می‌شد، خیلی از نیروها رفته بودند و در نتیجه سیستم اطلاعاتی ارتش آنگونه که باید نمی‌توانست رصد ارتش عراق را انجام بدهد و چون سیستم اطلاعاتی شما از هم پاشیده بود، عناصری که برای شما از کشور مقابل خبر می‌آوردند شناخته شده بودند و یا به خاطر انحلال سازمان های کشور دیگر در دسترس نبودند.

بنابراین اطلاعاتی که از ارتش عراق وجود داشت، اطلاعات بسیار اندکی بود. آن اطلاعاتی که توسط حاضرین در مرز داده می‌شد نیز مورد قبول و باور نبود. در نتیجه عراق به یک مرتبه با هجوم سنگین ارتش عراق مواجه شد. اما بدون هیچ تعصب سازمانی نگاه کنید که چه سازمانی جلوی پیشروی دشمن را گرفت؟ یک لشکر ساده از نظر نظامی می‌تواند ۶۰، ۷۰ ، ۸۰ یا صد کیلومتر نظامی را پوشش بدهد. ولی لشکر ۹۲ خوزستان با استعدادی کمتر از ۴۰ درصد با مرزی معادل ۵۰۰ کیلومتر هر گوشه ای را بپوشاند باز از گوشه دیگر عده ای وارد می‌شوند.

بنابراین، در آغاز جنگ در شش، هفت روز اول ارتش عراق حدود ۱۵۰۰۰ کیلومتر از خاک سرزمینی کشور ما را به اشغال درآورده است. در بعضی از نقاط مثل دزفول در حدود ۹۰ کیومتر پیشروی کرده است. اما یک نکته‌ای در اینجا وجود دارد. اینکه در مقابل این هجوم هیچ اقدامی صورت نگرفته صحبتی کاملاً اشتباه است زیرا شهدایی هستند که متعلق به همان روزها اول جنگ هستند اما این مقاومت، مقاومتی متناسب با شدت حمله عراق نیست و لذا جلوی پیشروی عراق گرفته می‌شود و به حمله آن به تاخیر انداخته می‌شود و قبل از اینکه عراق به اهداف خود برسد پیشروی او متوقف می‌شود.

این نکته بسیار مهمی است. عراق به قصد اشغال خرمشهر، آبادان، شوش، اندیمشک، دزفول، شوشتر وارد خوزستان شده و قصد داشت به سمت ماهشهر حرکت کند زیرا خوزستان را از آن خویش می‌داند. به جز نیمی از خرمشهر در بقیه موارد موفق نبود و نیروهای عراقی در بیابان های خوزستان در نیمه راه هدف متوقف شدند. این مسئله قابل توجه‌ای است که عراق به اهداف استراتژیکی مورد نظر خود نتوانست دست پیدا کند. جلوی این پیشروی را ارتش توانست بگیرد. نیروهای مردمی با علاقه بدون ترس از شهادت به جبهه آمده بودند اما در مقابل یک ارتش منظم باید با یک ارتش منظم جنگید. در مقابل تانک باید تانک قرار داد. در مقابل هواپیما باید هواپیما قرار داد. در مقابل هلی‌کوپتر، هلی‌کوپتر نیاز دارید. صرف ایثار و جانبازی نمی‌تواند از همه کاری جلوگیری کند. تخصص و تجهیزات نیز مطرح است.

البته حضور نیروهای مردمی خود روحی‌ دهنده، تشویق‌کننده و یک عامل موثر می‌تواند باشد؛ اگر چه در بعضی از نقاط اغتشاش نیز به وجود می‌آورد. یک سری افراد برای کمک می‌آیند، اما به خاطر اینکه وارد به کار نیستند اختلال نیز در کار پیش می‌آوردند. اما نهایت کمک را نیروهای مردمی کردند. از مردم مناطق اشغالی نیز فقط مردم خرمشهر مقاومت کردند. سایر شهرها مردم شهر را تخلیه کردند یا در شهر بودند اما فشاری نبود. بین شش روز تا دو ماه ابتدایی جنگ بود که ارتش عراق در خاک ایران متوقف و به نوعی زمین گیر شد. ارتش عراق آمده بود تا به یک چیزی دست پیدا کند اما نتوانست. وقتی شما توانستید دشمن را متوقف کنید، آن وقت می‌توانید به او حمله کنید. طبق روش‌ها و اصول تاکتیکی باید ابتدا دشمن حمله‌ور متوقف بشود. در واقع ابتدا باید او را مهار کنید.

این کار را ارتش انجام داد. در روز ششم بود که عراق درخواست آتش‌بس کرد. تقاضای آتش‌بس نشان دهنده این است که آن‌ها فهمیدند که نمی‌تواند به اهداف مورد نظر خود دست پیدا کنند. عراق به ایران حمله نکرده تا در روز ششم درخواست آتش بس بکند. نیروهای موجود در خرمشهر ۳۴ روز مقاومت کردند. حتی نیروی زمینی برای جبران کمبود نیروی خود از ۷۵۰ دانشجوی دانشکده افسری به صورت سرباز در خرمشهر استفاده کرده است. در ۱۷ روز اول ۳۰ خلبان شهید شدند که این نشان دهنده آن است که چه مقدار پرواز انجام شده است.

در هوانیروز هم به همین شکل بود. یا حجم تیراندازی توپ‌خانه ما نشان دهنده آن است که چه مقدار تیراندازی کرده با بتواند دشمن را متوقف بکند. به هر حال یک نتیجه بگیریم. متوقف کردن دشمن ظرف بیست روز تا دو ماه ابتدایی اقدامی بسیار بزرگ از نظر تاکتیکی بود و مانع از این شد که عراق به اهداف مورد نظر خود برسد. امروزه یکی از تعاریفی که در مورد پیروزی به کار می‌برند این است که اگر شما مانع رسیدن دشمن به اهداف مورد نظرش بشوید شما پیروزید.

برای مثال، اسراییل در خلال جنگ ۳۳ روزه به داخل خاک لبنان حمله‌ور می‌شود. نیروهای حزب الله نمی‌گذارند اسراییل به اهداف خود دست پیدا کند. اگر چه صدمات و لطماتی به حزب الله وارد شده، اما چون نتوانسته به اهداف خود برسد شکست خورده است. بنابراین همین‌قدر که ارتش عراق به اهداف خود نرسید و ظرف شش روز تقاضای آتش‌بس کرد، نشان دهنده خنثی شدن استراتژی حمله خود به ایران است. اینجا است که ما می‌گوییم عراق دچار شکست شد. از این پس ما به عراق حمله میکنیم.

جالب است که پس از گذشت بیست روز از حمله عراق به کشور در حالی که در بعضی از نقاط هنوز توسط عراق عقب زده می‌شویم، به عراق حمله می‌کنیم. حمله‌ای هم که انجام می‌شود به چند دلیل است. یک بر اساس فشار افکار عمومی است. زیرا افکار عمومی به دلیل مسائل انقلابی به هیجان آمده و اصول نظامی را نمی‌شناسد و خواستار حمله به عراق می‌شود. مردم دچار خشم شده بودند زیرا عراقی که یک چهارم با وسعت و یک سوم ما جمعیت دارد به کشور حمله کرده است. به هر حال ارتش ناگزیر است که به افکار عمومی پاسخ بدهد. اطلاعات رسیده از عراق اطلاعات خوبی نیست.

ما در روز بیست و سوم مهرماه توسط لشکر ۲۱ که متشکل از لشکر ۱ و ۲ تهران بود که در حال ادغام شدن بودند، از این لشکر دو تیپ آن بر روی قطار بود که وارد اندیمشک شده بود و یک تیپ نیز در تهران بود. این لشکر با دو تیپی که از قطار پیاده می‌شوند در منطقه ای که شناسایی نشده، اطلاعاتی از آن به دست نیامده و منطقه را نمی‌شناسد دستور حمله داده می‌شود. از نظر اینکه به هدف خود دست پیدا نکردیم ما ناکام بودیم اما نکته آنجاست که دشمن فهمید علی‌رغم تمام کمبود توان حمله به او را داریم. دشمن متوجه شد که ما اشغال را نمی‌پذیریم. سر سازش با کسی را نداریم.

بنابراین، عملیات ارتش اگرچه به اهداف خود نمی‌رسد اما آثار طبیعی و دستاوردهایی دارد و آن نشان دهنده عزم جمهوری اسلامی و همچنین روحیه مقاومت در ارتش است. ضمن اینکه این چهار عملیات نیمه دوم سال۱۳۵۹، عملیات کوچک و محدود است. یعنی یک یا دو تیپ شرکت کردند و نه چند لشکر که در سال آخر جنگ ما شاهد آن هستیم. این عملیات ها، عملیات های کوچکی هستند که در شرایط بسیار خاص انجام می‌شوند. در واقع به اصطلاح شما یک پنجول به دشمن می‌کشید.

بنابراین، این که می‌گوییم ناکام است باید ناکامی را در شرایط خاص خود ببینیم و ضمناً اثرات ناکامی را درست بسنجیم. این اثرات ناکامی دشمن را در جای خود نگه داشته است. درست است که ما نتوانستیم به هدف خود دست پیدا کنیم، اما دشمن در جای خود ایستاد. ضمن اینکه در این سال اول جنگ هم، ارتش عملیات موفق هم دارد. چرا به تصرف تپه های الله اکبر و تصرف تپه های میمک در ایلام اشاره نمی‌شود؟ بنا به دلایل خاصی بر این چهار عملیات تاکید شده است. در صورتی که ما عملیات موفق هم داریم.

بله! ما می‌پذیریم که نتوانستیم هدف جغرافیایی را به دست آوریم. بر اثر فشار افکار عمومی با یک گردان یا یک تیپ به یک لشکر زرهی عراق حمله کردیم. اما همین قدر هم که ما به او حمله می‌کنیم عراق را از دستیابی آبادان صرف نظر می‌کنیم. ما با یک گردان جلوی دستیبای عراق به آبادان را می‌گیریم.

این‌ها خود به نوعی موفقیت محسوب می‌شود. خلاصه کلام اینکه می‌گویند این چهار عملیات به ناکامی منجر شد قدری بی‌انصافی است. باید نگاه کنیم به شرایط و جو موجود و به حجم نیروی به کار رفته در آن زمان و اثراتی که از خود به جای گذاشته است. شما با حداقل نیرو، با اطلاعاتی که درست نیست، در اثر فشار افکار عمومی ناچار شدید که پاسخ بدید به افکار عمومی زیرا عنوان می‌شد که اگر ارتش نمی‌تواند عملیات کند تکلیف او را مشخص کنیم. اما دستاورد آن تثبیت دشمن است.

پس نتیجه می‌گیریم که ناکامی به معنای شکست مطلق نبود. دستاورهای داشته که در پاره ای باکامی هم بوده است. عوامل آن چه بود؟ کمبود نیرو، عدم شناسایی زمین، انسجام نداشتن ارتش زیرا ارتش در ۶ ماه اول جنگ شروع به بازسازی خود کرد و در حال تجدید ساختار و بازگرداندن سربازان خود بود و از لحاظ نیروی انسانی، از نظر تجهیزات، از نظر آموزشی و با این وضع ارتش عراق را نگه داشته است.

بنابراین، لغت «ناکامی» یک لغت منصفانه‌ای نیست. اگر واقع‌بینانه نگاه کنیم همان قدر که ارتش عراق را متوقف کردیم و مجبور کردیم تانک خود را به پشت خاکریز ببرد، این را ما جز موفقیت می‌پنداریم اگر چه مقداری از خاک ما را اشغال کرده است. اما دلایل اشغال و دلایل عدم حضور ارتش را باید در بیرون از ارتش جست و جو کرد.

در مرحله چهارم عملیات بیت المقدس عبور از مرز به منظور رسیدن به خاک عراق برای نیروهای ایرانی طرح ریزی شده بود. آیا فلش یا جهت‌گیری در کالک عملیاتی برای رفتن به سوی بصره صرفاً به همین فلش ختم می‌شد و شکل آرمانی داشت و یا نیروهای ایرانی قصد حرکت به سمت عراق را داشتند و بنا به دلایلی موفق به تحقق این امر نشدند؟ به فرض آنکه نیروهای ایرانی توان حرکت به سمت بصره را داشتند باز هم از مرز عبور می‌کردند؟

بله از ابتدا طرح ما این بود که از مرز خارج بشویم. یعنی در حقیقت یک عملیات چهار مرحله‌ای در نظر داشتیم. یعنی چهارگام پشت سر هم برداریم. در ابتدا از رودخانه کارون عبور کنیم و به منطقه آن طرف کارون برویم و نیروهای عراقی را عقب بزنیم و به لب مرز برسیم و از مرز عبور کنیم بپیچیم به سمت بصره و وقتی به سمت بصره رفتیم ارتباط عراق با خرمشهر قطع می‌شد. این را می‌گویند که احاطه دور یا دورانی. یعنی ما به جای اینکه از یک نقطه مستقیم به بیرون برویم از پنجره خارج می‌شویم. این طرح هم بر روی کاغذ و هم بر روی طرح ها بود و باید به مرحله اجراء در می‌آمد، اما در عمل وقتی ما مرحله اول و دوم را با موفقیت پیگیری کردیم و به خط مرزی رسیدیم، حالا وقت خارج شدن از مرز و حرکت کردن به سمت شرق بصره و چسبیدن به رودخانه اروند برای پدافند بود. اینجا عراق نیروهای خود را تقویت کرده بود و رسیدن به آنجا هفت، هشت روز برای ما طول کشیده شده بود و نیروهای ما خسته شده بودند و توان رزمی ما دیگر کفایت نمی‌کرد و بنابراین ما به جای اینکه به سمت بصره برویم و خرمشهر را به محاصره در بیاوریم، راه را نزدیک‌تر کردیم و از داخل خاک ایران و از داخل مرز به سمت خرمشهر حرکت کردیم و در شلمچه عراق را گرفتیم.

پس طرح شکل آرمانی نداشته است؟

خیر به هیچ وجه.

امیر هیچ سندی نیست که در طول عملیات بیت المقدس مذاکره ای با امام مبنی بر ورود به خاک عراق شده است؟

چرا اما نه به این شکل. فرمانده کل نیروهای مسلح هیچ‌وقت در جزییات به این صورت دخالت نمی‌کند. اما عبور از مرز و ورود به خاک عراق تحت عنوان استراتژی نظامی ایران به تصویب حضرت امام رسیده بود. آن هم این بود که ایشان پس از فتح خرمشهر طی دو جلسه که یکی در روز ششم خرداد و دیگری در روز بیست خرداد ماه با اعضای شورای عالی دفاع شکل گرفت، ایشان از مسئولین سوال می‌کنند که شما قصد چه کاری را دارید؟ آن‌ها پاسخ می‌دهند که ما برای تحقق خواسته‌های خودمان که عبارت بود از متجاوز اعلام کردن عراق، پرداخت خسارت عراق و خارج کردن عراق از سایر مناطق اشغالی باید یک فشار سنگین نظامی وارد کنیم تا خواسته‌های ایران محقق بشود. زیرا عراق نمی‌پذیرفت که از مناطق اشغالی خارج بشود و صحبت‌ش آن بود که همین جا بر سر مرزهای جدید صحبت کنیم. ایشان این موضوع را تصویب کرده بود.

پس عملا عبور از مرز به عملیات رمضان موکول میشود؟

بله.

اگر زمانی که عملیات بیت المقدس طراحی می‌شد، همان موقع هم مذاکرات با امام خمینی شروع شده بود شاید شرایط بهتر بود!

شورای عالی دفاع با امام صحبت کرده بود. سازمان بالادستی نیروهای مسلح شورای عالی دفاع بود. اعضای شورا طرح را تصویب کرده بودند. یک نکته را اینجا عرض کنم. در مرحله خروج از مرز در ماموریت‌ها آمده است که بنا به دستور آماده می‌شوند تک را به داخل خاک عراق انجام دهند. یعنی ما وقتی به مرز رسیدیم یک بار دیگر برای عبور از مرز سوال می‌کنیم. این یک لغت متداول نظامی است. بنا به دستور رده بالاتر اجازه عملیات داریم. مقام مسئول با توجه به شرایط و مقتضیات دستور به انجام دادن یا ندادن عملیات می‌دهد. ما طرح‌ریزی را انجام دادیم اما خروج از مرز و وارد شدن به خاک یک کشور دیگر بنا به دستور یک مقام بالاتر انجام می‌دهیم و مسئله مربوط به مسائل سیاسی است.

پس در طرح عملیات بیت المقدس نیز بنا به دستور قید شده است؟

بله کاملاً؛ منتهی چون ما دیگر نمی‌توانستیم ادامه بدهیم خود به خود سوالی هم مطرح نشد. حال در مرحله بعد باید تکلیف خود را با عراق روشن کنیم و دو مرحله باقی مانده عملیات بیت المقدس را اجرا می‌کنیم. در واقع عملیات رمضان آن دو مرحله باقی مانده از عملیات بیت المقدس است.

استراتژی جمهوری اسلامی ایران برای عبور از مرز بر چه اصولی استوار بود؟ آیا این صحبت که ارتش مخالف انجام تاکتیکی عملیات بود صحت دارد؟

استراتژی نظامی جمهوری اسلامی ایران برای عبور از مرز عبارت بود از تعقیب متجاوز در داخل خاک خود و تنبیه او. عراق به ما تجاوز کرده بود و اگر به خاطر داشته باشید امام می‌فرمود جنگ جنگ تا رفع فتنه. این رفع فتنه که یک آموزه دینی هم هست یعنی وقتی یک تجاوزی صورت گرفته باید چشم فتنه را کور کنید و لذا تنبیه متجاوز و به زانو درآوردن عراق ماموریت این عملیات بود. یعنی شما عراق را از منظر ضعف پای میز مذاکره بکشانید و تا زمانی که مناطقی از شما در دست ارتش عراق است وزیر خارجه عراق حرف شما گوش نمی‌دهد. او قصد امتیاز گیری دارد.

بنابراین، مسأله عبور از مرز استراتژی نظامی ما بود. استراتژی نظامی ملی ما ادامه جنگ بود و استراتژی نظامی ورود به خاک عراق بود. منطقه جنوب عراق و منطقه بصره برای اجرای این استراتژی انتخاب شد. ما بیش ازحدود ۱۶۰۰ کیلومتر با عراق مرز مشترک داریم. یک منطقه شمالی عراق است، منطقه دیگر منطقه میانی و روبری استان ایلام و کرمانشاه است و آخرین منطقه روبروی استان خوزستان است. استراتژی نظامی ما در تعقیب استراتژی ملی در ادامه جنگ و تنبیه متجاوز و مبتنی بر ورود به خاک عراق در منطقه جنوب و وصول به بصره بود . این امر متین نیز بود زیرا در شمال عراق کردستان قرار داشت که به اهمیت چندانی برای رژیم عراق نداشت. زیرا کردستان همیشه یک حالت خودمختاری و جدایی طلبی از عراق داشته است. در مرکز عراق نزدیک‌ترین هدفی که میتوانید عراق را به زانو دربیاورید شهر بغداد بود که حدود ۲۲۰ کیلومتر از مرز ما فاصله داشت. ولی بصره در فاصله ۳۰ کیلومتری خاک ما و چسبیده به مرز بود. بصره دومین شهر عراق، بزرگترین بندر عراق، پرجمعیت‌ترین شهر عراق بعد از بغداد و پیش‌بینی می‌شد که با تهدید بصره عراق قاعدتا باید تسلیم بشود.

آیا تصور درستی بود که با تهدید بصره رژیم عراق تسلیم می‌شود؟

به نظر ما شاید درست نبود. اما در نهایت شما باید این شهر بزرگ را به تصرف دربیاورید و آن وقت ببینید که عراق چه جوابی می‌دهد. جنگ را پایان دهیم یا اینکه به جنگ ادامه دهیم. ارتش نیز مخالف نبود. نظر تیمسار ظهیرنژاد این بود که ما در مرز پدافند قابل اطمینانی نداریم. زیرا مرز گسترده است. باید برویم و بچسبیم به یک مانع قابل پدافند. نزدیک‌ترین مانع قابل پدافند رودخانه شط العرب یا اروند رود بود که از کنار بصره می‌گذرد. نظر امیر ظهیرنژاد مبتنی بر واقعیات و ادبیات نظامی بود که ما بتوانیم به یک زمین قابل پدافند بچسبیم چون در مرز در مقابل هجوم زمینی عراق دوباره آسیب‌پذیر می‌شدیم.

ولی این موضوع که مخالفت در ارتش صورت گرفت برمی‌گردد به یکی، دو نفر محدود؛ آن هم که نه با هدف کلی مخالف باشند، آن‌ها می گفتند از آنجا که عراق از یک حمایت جهانی برخوردار است و عبور از مرز ما یک جنبه بین‌المللی و فرامنطقه ای پیدا می‌کند و حکومت عراق تحت تاثیر سقوط قرار میگیرد و سیاست جهانی نمی‌پذیرد، زیرا که عراق در آن زمان جز دوستان و متحدان شوروی بود و لذا یک نوع افت بود برای شوروی که یکی از متحدانش سقوط می‌کرد. این موضوع باعث شد که یکی دو نفر میان حمله عراق در مرز و حمله به عراق در خارج مرز تفکیک قائل شوند. در خارج از مرز عوامل دیگری به کمک عراق خواهند آمد که همین هم شد. ولی مخالفتی که ارتش بایستد و بگوید من مخالفم نبود.

به نظر شما آیا اگر نیروهای ایرانی موفق می‌شدند منطقه‌ای حتی استراتژیک و وسیع را اشغال کنند، مسئولین جمهوری اسلامی قائل به پایان رساندن جنگ می‌شدند؟

مشروط به اینکه عراق در مقابل خواسته های ما تسلیم می‌شد بله؛ خواسته های ما به این شرح بود:

۱. عراق بپذیرد متجاوز است.

۲. عراق بپذیرد که باید غرامت پرداخت کند.

۳. عراق از باقی‌مانده مناطق اشغالی خارج بشود و در نهایت ما می‌گفتیم نظام عراق و شخص صدام حسین این جنگ را برپا کرده است. این‌ها باید از کار برکنار بشوند.

حال با گرفتن بصره آیا عراق اینها را می‌پذیرفت؟! به نظر من امکان داشت نه. با تجربه امروز این حرف را می‌زنم. زیرا دو دفعه‌ای که آمریکا به عراق حمله کرد، تا کاخ صدام حسین هم رفتند، اما او مقاومت می‌کرد. اما نکته اینجاست که این منطقه نزدیک‌ترین هدفی بود که از آنجا می‌شد به عراق حمله کرد.

استراتژی جمهوری اسلامی ایران در عملیات رمضان درست نبود و موجبات ناکامی ایران در صحنه جنگ را پدید آورد. آیا راهکار بهتری برای ادامه جنگ نبود؟

استراتژی عملیاتی ما ممکن است در رمضان دچار نقص بوده باشد، اما استراتژی کلی غلط نبود. چرا راهکار بهتری بود به شرطی که وسایلش نیز آمده بود. راهکار بهتر این بود که شما از منطقه ایلام مستقیم به سمت بغداد تک کنید اما آنجا باید حدود ۲۲۰ کیلومتر پیشروی می‌کردید تا به بغداد می‌رسیدید و رفتن به سوی بغداد خود مواجه میشود با اعمال نفوذها و نظرهای خارجی و لذا از نظر تئوریکی مکان بهتری بود. حمله به سمت بغداد از طرف جبهه میانی راهکار مناسبی بود. اما از نظر عملیاتی و مقدورات موجود در توان ما نبود. منطقه بصره پاشنه آشیل عراق است. دو دفعه ای که آمریکا در سال های ۱۹۹۰ و ۲۰۰۳ به عراق حمله کرده، هر دو دفعه از سمت جنوب عراق حمله ور شده است. می‌توانست از غرب و شرق و شمال هم بیاید اما این منطقه را انتخاب میکند.

آیا به صرف شکست ایران در عملیات رمضان، می‌توانیم ماهیتاً بگوییم ادامه دادن جنگ پس از فتح خرمشهر اشتباه بود ؟

ما در عملیات رمضان نتوانستیم به هدف مورد نظر دست یابیم. تا هدف و تا نهر کتیبان و تا شمال بصره رفتیم اما نتوانستیم آن را تثبیت کنیم به خاطر این که قدرت نگه‌داری را نداشتیم. عراق تاکتیک جدیدی به کار برده بود. وقتی متوجه شده بود که هدف ما بصره است، نیروهای زبده و ورزیده خود را عقب نگه داشته بود و نیروهای دست دوم خود را جلو نگه داشته بود.

بنابراین، وقتی ما با زحمت خط را شکافتیم و به هدف خود رسیدیم تازه مواجه شدیم با نیروهای تازه نفس و آماده پاتک کننده دشمن که این کار را برای ما مشکل می‌کرد. عرض بنده این است که نگوییم عملیات رمضان با شکست مواجه شد. جمهوری اسلامی ایران نشان داد که تا حق خود را نگیرد دست از سر عراق بر نمی‌دارد و اراده خود را از مرحله حرف به مرحله عمل تبدیل کرد. تلفات و خسارات سنگینی هم به عراق در داخل مرز وارد شد و عراق متوجه شد که در معرکه بدی گیر افتاده است.

بنابراین، می‌توانیم بگوییم که دستاوردهایی در اینجا داشتیم ولی از نظر مفاهیم نظامی نتوانستیم هدفمان را بگیریم و عراق هم پای میز مذاکره نیامد. شما نمی‌توانید امروز درباره اتفاقات آن روز به راحتی قضاوت کنید. مثل این می‌ماند که شما با ماشین شخصی از منزل خارج می‌شوید و در مسیر تصادف میکنید بعد بگویید ای کاش با اتوبوس رفته بودم. این حرف که می‌توانستیم جنگ را تمام کنیم می‌تواند به عنوان یک فکر و فرضیه مطرح بشود، اما شما برگردید به شرایط سال ۱۳۶۱. در سال ۱۳۹۳ قضاوت شما می‌تواند فرق کند. شما هنوز نمی‌دانید که در عملیات رمضان شکست می‌خورید یا خیر. شما رمضان را با خیال راحت و با اطمینان جلو می‌روید و می‌گویید عراق دیگر ساقط شد. در ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس ضربه محکمی به عراق زدید؛ چطور ممکن است عملیات پنجم ناکام بشود؟

بنابراین، باید در شرایط سال ۱۳۶۱ مقایسه را انجام داد. جوان خرمشهری که خانه و زندگانی اش ویران شده است، جوان آبادانی، جوان ماهشهری و... ده شهر ما ویرانه شده و حال شما به مرز رسیدید. فضای و هیجان انقلابی، خانواده شهدا، به هیجان آمدن یک نظام از پیروزی‌های به دست آورده شده و به رخ کشیدن قدرت انقلابی خود، فضایی نیست که شما از آتش‌بس صحبت کنید.

امیر به عنوان آخرین سوال، از چه زمانی اختلاف میان فرماندهان ارتش و سپاه پدید آمد؟ آیا اختلاف ناشی از شکست در عملیات رمضان بود؟

اول اختلاف را معنی کنیم. اختلاف در روش جنگی و در نوع فرماندهی بود. از عملیات رمضان به بعد سپاه به این نتیجه رسیده بود که به یک بلوغ و تکامل عملیاتی رسیده است. بعد از دو سال جنگ به این نتیجه دست یافته بود که می‌تواند عملیات بزرگ را فرماندهی کند و توانش از ارتش هم بالاتر است. ارتش نیز با تفکرات و فرهنگ خود به جنگ نگاه می‌کرد زیرا ارتش تجهیزات محور است. سپاه این نگاه را نداشت. ارتش نگاه می‌کرد که اگر یک تانک، هواپیما و یا هلی‌کوپترش منهدم بشود، توانی برای جایگزین کردن ندارد در حالی که سپاه روز به روز به نیروهای مردمی اش اضافه می‌شد. جنگ که جلوتر می‌رفت و ما پیروز می‌شدیم، نیروهای بسیجی شایق‌تر و راغب‌تر می‌شدند.

در نهایت ارتش نه از نظر ترس و از روی احتیاط بلکه به دنبال راهکارهایی بود که بتواند حداقل هزینه به حداکثر نتجیه دست پیدا کند. در حالی که سپاه با یک روحیه انقلابی که امروز از آن به عنوان روحیه شهادت‌طلبانه یاد می‌شود معتقد بود که هدف را از بین می‌بریم. این دو اختلاف دیدگاه باعث می‌شود که شما اختلاف روش پیدا کنید. در حد دعوا نیست. من می‌گویم این روش را انجام بدهیم بهتر است، شما می‌گویید خیر راهکار من بهتر است.

اینجا سر آغاز دو نوع نگاه به جنگ است که در سال ۱۳۶۲ خود را به وضوح نشان داد. ما در سال دوم یک حالت دو فرماندهی داریم اما متوجه می‌شویم که دو فرماندهی کار پیش نمی‌رود. ارتش به خصوص شهید صیاد شیرازی معتقد به وحدت فرماندهی بود بودن اینکه بخواهد وجود سپاه را نفی کند.

پس امیر از عملیات رمضان به بعد وحدت فرماندهی ترک خورده بود. درست است؟

بله؛ ولی تا پیش از عملیات خیبر در سال ۱۳۶۲ کاملاً خود را نشان می‌داد و همین امر دلیل شد که در آغاز سال ۱۳۶۲ یک سازمان جدید در نیروهای مسلح پدید بیاید. یک قرارگاهی با نام خاتم الانبیا تشکیل می‌شود که در راس آن رئیس جمهور وقت آیت الله خامنه ای قرار گرفته و ایشان به عنوان فرمانده سه واحد را زیر نظر دارد. ارتش جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سازمان جهاد سازندگی. این سه سازمان با یکدیگر هماهنگ می‌شوند. در سال جنگ ارتش مدیریت جنگ را بر عهده داشت.

در سال دوم فرماندهی به صورت ترکیبی بود؛ گرچه بنده اعتقاد دارم که ارتش به خاطر تخصص و تجهیزات حرف اول را در جبهه می‌زد. اگر بخواهیم ببینیم فرمانده اصلی چه کسی بوده باید به دنبال فرمانده نظامی بگردیم اگر چه شهید صیاد شیرازی هیچگاه این ادعا را نداشت. از سال ۱۳۶۲ به بعد ما در کنار یکدیگر قرار می‌گیریم و قرارگاه خاتم ما را فرماندهی میکند.

پس امیر نقطه صفر این اختلاف عملیات رمضان است؟

به نظر من رمضان است اما بیشتر این امر در عملیات والفجر مقدماتی مشهود می‌شود که ارتش با صراحت با راهکار سپاه برای ورود به خاک عراق مخالفت کرد.

۲۷۲۱۹

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901122

دیگر خبرها

  • ملت ایران توانایی ایستادگی روی پای خود را دارد
  • نیروی دریایی امنیت شاهرگ اقتصادی کشور را تضمین کرده
  • امیرسرتیپ بختیاری: مرتضی رضایی و ابوشریف اعتقاد داشتند وظیفه سپاه جنگیدن با دشمن خارجی نیست
  • توضیح درباره یک خبر از دوران دفاع مقدس و محسن رضایی
  • محسن رضایی و ابوشریف اعتقاد داشتند وظیفه سپاه جنگیدن با دشمن خارجی نیست /گروه‌های چپ به ارتشی‌ها تهمت‌های ناموسی زدند
  • فرمانده نیروی دریایی ارتش : کشتی‌ های ایرانی را در خلیج عدن و اقیانوس اطلس اسکورت می‌کنیم
  • خلیج‌ فارس امن‌ترین نقطه دریایی جهان است | اسکورت کشتی‌های تجاری ایران در آب‌های فرامرزی
  • نیروی دریایی ارتش امنیت شاهرگ اقتصادی کشور را تضمین کرده است
  • وزیر دفاع: راهبرد نیروهای مسلح تامین امنیت خلیج فارس است
  • الدفاعی: وعده صادق، پایان‌بخش توهم ارتش شکست‌ناپذیر اسرائیل